شب هفتم
شب شش ماهه ی ابا عبدالله شب حضرت علی اصغر علیه السلام
علی اصغرم اینهمه بلا سخت است/بخدا شرح ماجرا سخت است
گفتن از روضه ی اباعبدالله اسان نیست/شرح ان کار روضه خوانان نیست
حال گویم:بنویسید
بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست
به تن اینهمه سردار سری نیست که نیست
بنویسید که خورشید به گودال افتاد
وپس از شام غریبان سحری نیست که نیست
یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد
پس از این ام بنین را پسری نیست که نیست
یا به ان مادر سرگشته بگویید که نگرد
چون ز گهواره ی اصغر خبری نیست که نیست
تازیانه به تسلای یتیمی امد
تازه فهمید که دیگر
پدری نیست که نیست.......................
من اگر نقاش بودم....... کربلا را میکشیدم........یک بیابان لاله ی سرخ....نینوا را میکشیدم
دشتی از گل های پر پر..................نقشی از حلقوم وخنجر..............
نقشی از عباس حیدر.....اشکی از طفلان زینب..............
منظر نور هدایت............
کربلا را میکشیدم
نشستم کربلا را جور دیگر دیدم این دفعه
تمام دشت را بجای لشکر دشمن، لبریز از مشتی برادر دیدم این دفعه
هزاران نیزه را دیدم ولی انگار بی سر دیدم این دفعه
نشستم پاک کردم ذهن خود را از تصاویری که می دانید
نشستم پاک کردم ذهن خود را از دم بُرّان شمشیری که می دانید
نشستم پاک کردم ذهن خود را از سه شعبه از همان تیری که می دانید
تصور می کنم امسال در کوفه دو رنگی نیست
تصور می کنم ظهر دهم در دشت جنگی نیست
به دست مردها در کوفه و در شام سنگی نیست
تصور می کنم از روضه ها امسال حرفی نیست
به غیر از کوفه که آغوش واکرده به استقبال حرفی نیست
از آن اسبی که برگشته است خونین یال حرفی نیست
سر ظهر عطش از خنجر و از حنجر، از شمر و زبانم لال حرفی نیست
یقین دارم یقین از تل و از گودال حرفی نیست
شب دوم در این روضه، شب آخر شده امسال
حسین بن علی زخم تنش بهتر شده امسال
عمو عباس جانم ساقی کوثر شده امسال
کنار دست سقا قاسم آب آور شده امسال
خدا را شکر عبدالله جنگاور شده امسال
علی اکبر ارباب پیغمبر شده امسال
علی اصغرش کم کم علی اکبر شده امسال
سکینه در حرم یک زینب دیگر شده امسال
و زخم گوش های خواهرش بهتر شده امسال
زمان را دست کاری می کنم تا بیست سال ِبعد، از این را
برادر می دهد در عقد خواهر هدیه ای مقبول و سنگین را
علی اکبر برای خواهرش آورده جفتی گوشواره بیست سال بعد
که حتما خوب خواهد گشت گوش پاره پاره بیست سال بعد
برای شادی زهرا مسیر شمر را هم از دم گودال، عوض کردم
و با دقت مسیر تیرها را تا گلو، امسال، عوض کردم
می آمد تیر در ذهنم به سمت حنجر اصغر
سه شعبه بود و داشت این تصویر را می دید آن دم در حرم مادر
دلم از بس گرفت آتش ، گرفتم دست های تیر را بردم سوی دیگر
به خود گفتم که تا کی حرمله باید بسوزاند دل ما را
زمانه تا به کی ماه محرم ها بیارد قاتل ما را
عوض کردم تمام فکر هایم را اگر امسال،
ولی ناگاه در روضه صدای مادری آمد، به گوشم از ته گودال، که فهمیدم پریشانم
غم تو آتشی انداخته، ارباب در جانم، که از امشب برای ظهر عاشورای تو بدجور گریانم
پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهی کشیدوگفت:که ماه محرم است
گفتم : که چیست محرم ؟ باناله گفت : ماه عزای اشرف اولادآدم است
سلام من به محرم, محرم گل زهرا به لطمه های ملائک, به ماتم گل زهرا . . .
محرم شد از غم نگاهم گرفت / به سوزانترین اشک، آهم گرفت
شکست در گلو بغض سوزان من / و /عطر حسین روح و جانم گرفت . . .
السّلام علیک یا ابا عبد الله . . .
کربلا نشان داد که با شکیب در عطشی کوتاه، میتوان همیشه ی تاریخ را سیراب کرد . . .
ماه خون ماه اشک ماه ماتم شد / بر دل فاطمه داغ عالم شد
فرا رسیدن ماه محرم را به عزادارن راستینش تسلیت عرض میکنم
( التماس دعا )