ازدخترت نوشتن وبرای چون تویی نوشتن به سختی همون لحظه هاییه که دلت پَرمیکشه برای بازیگوشی وبهت میگیم هیس . . . !
وبه شیرینیه اون نگاه پرمهروپررمزورازتوست وقتی همه چی آرومه . .
نمیخوام بگم تواولین وتنهاطعم شیرین زندگیم بودی ،امامیخوام بدونی که توطعم
شیرین اولین تجربه های مادرشدنم بودی . .
اولین
باری که چشمهایم به چشمهای درشت وسیاهت توی صورت گردِسرخ وسفیدو پف دارت
تلاقی کردوتاصبح بهت خیره مونده بودم ، فکرکردم مادرشدن قشنگترین حس دنیاست
. .
اولین باری که باصدای گریه ات توخواب وبیداری ازجاپریدم ،فکرکردم مادربودن
بزرگترین مسولیت زندگیه . .
اولین باری که دستهای کوچولویت رو دورگردنمون حلقه کردی وخودت روبین من وپدرت جاکردی فکرکردم بچه یعنی ضلع سوم مثلثی واحد. .
اولین
باری که بانازوادای دخترونه صورتم روتودستت گرفتی واولین بوسی بچه گونه رو
روی گونه ام کاشتی فکرکردم هیچوقت ازبوسیدن ولوس کردنت خسته نمیشم . .
اولین باری که بی هدف روکاغذسفیدخطوط نامفهوم ودرهم کشیدی وبعدش هم
بااشتیاقِ تمام ،مدادوکاغذروبردی سمت دهنت ، فکرکردم یعنی میشه یکروزاسم
قشنگت روبادستهای خودت روی کاغذبنویسی . .
اولین باری که باکلمه های کوتاه سعی کردی حرف زدن روتجربه کنی ،فکرکردم
مهمترین کاردنیاروداری انجام میدی وحالا این مهمترین کارهمچنان بی وقفه ادامه
داره !
و . . اولین باری که.......
فکرکردم :
دخترداشتن مثل نگهداری ازیک جواهرقیمتی میمونه ، هیچوقت ازمراقبت ونگهداریش خسته نمیشی ♥